نقطه رهایی

جایی برای رفتن

نقطه رهایی

جایی برای رفتن

حس بد


 

امروز یه احساس خیلی بدی بهم دست داد...
 

                     ولی من بهش دست ندادم...


                                    خلاصه تو جمع کلی ضایع اش کردم

 

دهکده جهانی

(عکس فریاد پیدا نکردم، خودتون داد بزنید...)

"این همان دهکده ای است که در تلویزیون هایش دختران شش ساله را آموزش جنسی می دهند، همان دهکده ای که در آن گوسفندهایی با سر انسان و انسان هایی با سر خوک به دنیا می آیند. این همان دهکده ای است که در آن تابلوی « مسیح از ورای ادرار » ماه ها توجهات همه رسانه های گروهی را به خود جلب می کند. این همان دهکده ای است که در آن دویست و چهل و شش نوع تجاوز جنسی رواج دارد... اما عجیب اینجاست که باز هم این همان دهکده ای است که در زیر آسمانش بسیجیان در رَمل های فکه زیسته اند، همان دهکده جهانی که در نیمه شب هایش ماه، هم بر کازینوهای « لاس وِگاس » تابیده است و هم بر حسینیه « دوکوهه » و گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و عشق او می گریسته اند. دنیای عجیبی است، نه؟ "

                                                 جمله های پایانی شهید آوینی در مقاله ی انفجار اطلاعات 

به نام اموات ، به کام احیا

پرده اول :"فوت و اتفاقات شب اول"

خدا بستگانتان را برایتان حفظ کند یک هفته پیش شوهر خاله مرحوممان به رحمت ایزدی پیوست . (انشالله که به رحمتش پیوسته باشد.) ما که طبق معمول خیلی  بیرون خانه هستیم بعد از انجام کارهامان حدود ساعت 2 بعدازظهر آمدیم خانه. ساعتی بعد تلفن زنگ زد ، برادرم برداشت و بعد از سلام و علیک گفت:"آره خونه است گوشی.." و گوشی تلفن را جلوی صورتم گرفت و گفت:"بگیر مامانه کارِت داره." صدایش گرفته بود .همین که جواب سلامش را دادم صدای گریه غریبانه دختر خاله­ام را شنیدم بی مقدمه پرسیدم:"مامان کی مُرده؟" 

ادامه مطلب ...